قرآن در آیات
متعدّد به ما هشدار مىدهد که اى انسان!
بسیارى
از خیالها و گمانهاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر
شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را
که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى
خود، جهاد را بد مىدانید ولى در واقع براى شما خوب است. «کُتِبَ علیکم القِتال
و هو کُرْهٌ لَکُم و عسى أنْ تَکرَهوا شَیئاً و هو خیرٌ لَکُم و عَسى أنْ تُحِبُّوا
شَیئاً و هو شَرٌّ لَکُم»(24)
جنگ
و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى
بد مىباشد، ولى استعدادها را شکوفا مىکند و لیاقتها را بروز مىدهد و به فرموده
امام خمینىقدس سره جوهره وجود انسان در جنگ رشد مىکند. در زمان جنگ و درگیرى
صفوف افرادى که تنها شعار مىدهند از صفوف کسانى که اهل عمل هستند جدا مىشوند.
جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مىکند، جنگ به انسان ارزش
و شرف مىدهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.
در
قرآن نیز مىخوانیم که چه
بسا شما چیزى را ناگوار مىدانید ولى خدا خیر کثیر در آن قرار داده
است. «فَعَسى أن تَکرَهوا شَیئاً و یَجعَل اللّهُ فیه خیراً کثیراً»(25)
اگر
به واژه «حُسبان» و مشتقّات آن در قرآن دقّت کنیم، خواهیم دید که
قرآن پى در پى به ما اخطار مىکند که بسیارى از خیالات و تصوّرات و گمانهاى شما باطل
است، پس چنین خیال نکنید، چنان فکر نکنید، این نحوه گمان نبرید و امثال این تعبیرات
که همه نشان دهنده انتقاد از دیدهاى سطحى و عجولانه است.
شخصى در منزل
سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد
اینکه زود برمىگردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر
کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با
اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنهاى که تصوّرش
را نمىکرد مواجه شد.
ماجرا
از این قرار بود که گرگى به خانه آنان - که در
خارج شهر قرار داشت - وارد شده و به داخل اطاقها مىآید و به کودک حمله مىکند، سگ
از کودک حمایت کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مىراند و خود، خون
آلود مىگردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد!
صاحبخانه
از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند
ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت. مىگوید: به
چشمهاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشمهاى باز این سگ با گوش دل
شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مىکنى؟! چرا به درون خانه نرفته و
خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقالهاى نوشت با عنوان «اى انسان
چه زود قضاوت مىکنى!»
..............................................................
با ما همراه باشید در کانال پرواز بسوی سعادت
telegram.me/parvazbsaadat