👇شبهه شبهه 👇


5: چرا وقتی پیامبر(ص)  قبل از وفاتش خواست برای اصحاب چیزی بنویسد که هرگز بعد از او گمراه نشوند، علی(ع) چیزی نگفت با این که او مرد شجاعی بود و از هیچ کس جز خدا هراسی نداشت؟

پاسخ:

 این¬که امیرالمؤمنین علی(ع) در این قضیه حضور داشته‌اند، قطعی است؛ چرا که آن حضرت در زمان بیماری رسول خدا(ص)، هیچ گاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتی پیش می‌آمد. چنان چه شیخ مفید(رضوان الله تعالی علیه) می‌نویسد: امیرمؤمنان جز برای کارهای ضروری از رسول خدا(ص) جدا نمی‌شدند.

شیخ مفید داستان این حدیث را این گونه نقل کرده و در آن به صراحت می‌گوید که امیرمؤمنان(ع) در آن جا بوده‌اند.

 هنگامی که حال رسول خدا(ص) کمی بهبود یافت، نگاهی به مردم کرده و فرمودند: 

دوات و شانه گوسفندی حاضر کنید تا مطلبی را بنویسم که پس از آن برای همیشه گمراه نشوید.

در همان حال رسول خدا(ص) از حال رفت. یکی از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زیرا او هذیان می گوید!

آن مرد منصرف شد.کسانی که آن جا حضور داشتند، از این که در اجرای دستور رسول خدا(ص)کوتاهی شده بود ناراحت شده و با یکدیگر گفت و گو می‌کردند و کلمه استرجاع (اِنا لِلهِ وَ اِنا اِلَیْهِ راجِعُونَ) بر زبان جاری می‌ساختند و از مخالفت با فرمان رسول خدا(ص) بیمناک بودند. هنگامی که دوباره حال رسول خدا(ص) بهتر شد، برخی گفتند آیا اجازه می‌دهید تا دوات و شانه حاضر نماییم؟ آن حضرت فرمودند:

آیا بعد از این سخنی که گفتید؟

(منظور حضرت، سخن کفر آمیز و جسارت گونه‌ای بود که آن مرد بیان کرده بود)

دوات و شانه نیاورید؛ ولی شما را سفارش می‌کنم که با اهل بیتم به نیکی رفتار کنید.

پس روی خود را از مردم برگرداندند، مردم برخواستند و به خانه‌های خود رفتند؛ اما عباس، فضل ابن عباس و علی ابن ابی طالب(ع) باقی ماندند.

عباس عرض کرد: ای پیامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسید و می‌دانید که ما پیروز خواهیم شد، به ما بشارت داده و راهنمایی کنید. رسول خدا(ص) فرمودند: 

شما بعد از من درمانده و ناتوان خواهید شد.

و سخن دیگری نفرمودند. این عده هم با کمال ناامیدی و در حالی که گریه می‌کردند، از خدمت رسول خدا (ص) مرخص شدند.

این واقعه در کتاب ارشاد شیخ مفید، ج1، صفحات 185 و 184 ذکر شده است.

بنابراین، اصلِ حضور آن حضرت در این قضیه قطعی است.در تحلیل این واقعه می‌توان به نکته‌ی مهم زیر اشاره کرد: 

هدف پیامبر خدا (ص) از آوردن دوات و شانه گوسفندی برای مکتوب کردن فرمایش خودشان وجود یک سند مکتوب در بین امت خود بوده است تا هیچ گاه آنها با اطاعت از آن مطلب گمراه نشوند. حال می‌بینیم که به محض دستور آوردن دوات و شانه، آن شخص جمله کفر آمیز و جسارت گونه‌ی هذیان گویی را به پیامبر(ص) نسبت می‌دهد و عده‌ای که در آن جا حضور داشتند در مقابل این حرف سکوت می‌کنند. با وجود این مطلب می‌توان نتیجه گرفت که شخصی که در حضور پیامبر(ص) به ایشان چنین جسارتی می‌کند و به دستور ایشان بی‌اعتنایی کرده و با آن مخالفت می‌کند بعد از مرگ ایشان می‌تواند نسبت‌های ناروای بیشتر و بزرگتری را به آن حضرت بدهد و از این کار هیچ ترس و واهمه‌ای نداشته باشد.چرا که اگر بنا داشت ترس و واهمه‌ای داشته باشد در حضور آن حضرت این گونه می‌بود. اما سؤالی که مطرح است این است که چرا حضرت علی(ع) در مقابل اهانت کنندگان به پیام آور خدا سکوت کرده و جواب آن‌ها را ندادند؟

امیرمؤمنان علی(ع) همواره تابع محض و دنباله رو رسول خدا(ص) بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پیامبر خدا پیشی نگرفته‌اند. چنانچه خود آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرماید: 

شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک و در مقام و منزلت ویژه می‌دانید. پیامبر مرا در اتاق خویش می‌نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می‌گرفت و در بستر مخصوص خود می‌خوابانید، بدنش را به بدن من می‌چسباند و بوی پاکیزه خود را به من می‌بویاند و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می‌گذارد، هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه‌ای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته خود را مأمور تربیت پیامبر(ص) کرد تا شب و روز، او را به راه‌های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر(ص) هر روز نشانه تازه‌ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می‌فرمود و به من فرمان می‌داد که به او اقتدا نمایم.

(نهج‌البلاغه- صبحی صالح- ص300 خ192)

و در خطبه 197 می‌فرمایند: 

«اصحاب و یاران حضرت محمد(ص) که حافظان اسرار او می‌باشند، می‌دانند که من حتی برای یک لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلکه با جان خود پیامبر(ص) را یاری کردم. در جاهایی که شجاعان قدم‌هایشان می‌لرزید و فرار می‌کردند، آن دلیری و مردانگی را خدا به من عطا فرمود.»

از طرف دیگر قرآن کریم در سوره حجرات آیه 2 می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن مگویید، آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا می‌کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی‌دانید!»

فلذا اگر چه بعضی از صحابه متأسفانه بر اثر عدم ایمان به این آیه قرآن کریم در حضور آن حضرت صدا را به فریاد بلند کرده و جمله کفر آمیز هذیان گفتن را بر زبان راندند لکن حضرت امیرمؤمنان(ع) حسب آیه شریفه و با ایمانی که به آیات قرآن کریم داشتند و به خصوص آیه فوق، در حضور آن حضرت صدای خود را بلند نکرده تا بی‌احترامی به محضر پیامبر(ص) نگردد. 

چرا که اگر چنین می‌شد به طور طبیعی در حضور پیامبر(ص)، نزاع و درگیری بین افراد صورت می‌گرفت که این کار خلاف دستور قرآن کریم (به خصوص در محضر پیامبر(ص)) می شد. 

فلذا دانشمند اهل سنت، ابوعبدالله محمد ابن اسماعیل معروف به بخاری در کتاب خود به نام صحیح بخاری، ج1، ص54 ح114 بر این مطلب صحه می‌گذارد که عده‌ای که توجه به آیات قرآن نداشتند، دعوا کردند و سر و صدا بلند شد و حضرت فرمودند از نزد من برخیزید که نزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست.

پس اگر امیرالمؤمنین(ع) جواب آنها را می‌دادند و بر آوردن دوات و قلم (شانه گوسفندی) اصرار می‌ورزیدند، مجبور بودند که با آنها به نزاع بپردازند و نزاع و درگیری در حضور رسول خدا(ص) شایسته نبود، از این رو امیرمؤمنان(ع) منتظر فرمان رسول  خدا(ص) ماندند و از نزاع و درگیری با اهانت کنندگان و بلند کردن صدای خود در حضور رسول خدا(ص) خودداری کردند و هم چنین در کتاب صحیح بخاری ج4، ص1612 چنین آمده است که: گروهی می‌گفتند که (کاغذ را) پیش آورید که پیامبر(ص)برای شما کتابی بنویسد که بعد از ایشان گمراه نشوید، عده‌ای نیز سخن عمر را تکرار می‌کردند!

هر چند که رسول خدا(ص) جانشینی امیرمؤمنان(ع) را از نخستین روز بعثت تا آخرین لحظات عمر شریفشان بارها و بارها اعلام کرده بودند؛ اما از آن جایی که دوست نداشتند ثمره زحمات بیست و سه ساله ایشان از بین رود، برای اتمام حجت بار دیگر تصمیم گرفتند که وصیت نامه خود را به صورت مکتوب در اختیار مسلمانان قرار دهند تا اگر در آینده جامعه اسلامی دچار مشکلاتی شد، کسی نگوید که چرا پیامبر خدا کوتاهی کرد و راه را به مردم نشان نداد؟!

به عبارتی دیگر آن حضرت می‌خواستند عدم قابلیت صحابه را به مردم نشان دهند که آنها بودند که نگذاشتند اسلام مسیری را طی کند که خدا و رسولش ترسیم کرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت این مطلب را بیان کرده است که پیامبر(ص) فرمودند: از نزد من برخیزید. ابن عباس می‌گفت: بیشترین مصیبت این بود که با اختلاف و سر و صدایشان بین پیامبر(ص)و نوشتن این نامه، مانع شدند. این روایت در کتاب صحیح بخاری، ج5، ص2146، ح5345 ذکر شده است.